-
یک غریبه اشنا
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1391 16:55
گاهی یک نگاه غریبه چنان برایت صمیمیست که انگار سالهاست با چشمانت اشناست و یک اخم شیرین گاهی تمام لبخندهای دنیارا به سخره میگیرد و انوقت است که با تمام وجود میخواهی ان غریبه اشنای روزهایت شود دلت می خواهد هیچوقت ذهن بازیگوشت دور و بر این فکر که شاید او مال دیگریست پرسه نزند و روزی دست کم هزار بار با هم بودنتان را در...
-
تولد زمین
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 10:09
زمین که متولد شد،کوچک بود و ابی،نرم و روان هر روز که از زندگی زمین می گذشت انسان های بیشتری بر روی ان متولد می شدند زمین هر روز شاهد بزرگ شدن انسانها بود انسان ها هر چه بزرگتر می شدند سنگتر و سردتر می شدند زمین سنگ شدن انسان ها را می دید و هر روز فریاد می زد که روان بودن خوب است،ابی ارامش است اما انسان صدای زمین را...
-
نباش
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 18:02
گرم نباش دلت که گرم باشد فقط خودت را گرم میکنی ادمها سر تر از انند که دستان کوچکت بتواند گرمشان کند با یک نگاهشان قلبت یخ میزند . . . خوب نباش خوب که باشی دیده نمیشوی یک سایه بی رنگ میشوی که ادمها ساده رویت پا میگذارند . . . مهربان نباش مهربان که باشی احمق خطاب میشوی ادمها لبخندی از روی تمسخر نثارت میکنند و تو چون...
-
اولین سلام
شنبه 17 تیرماه سال 1391 20:07
امروز تولد وبلاگمه میخوام اینجا بنویسم حرفایی رو که نمیتونم بگم! نوشتن از حرف زدن ساده تره. اخه گاهی ادم حتی صداش رو هم گم میکنه...